در شهری دو مرد در حال جان دادن بودند، یکی مسلمان بود و دیگری یهودی. یهودی هنگام مرگ، تمنّای خوردن ماهی داشت امّا در آنجا هیچ نوع ماهی در دسترس نبود، شخص مسلمان نیز در آن لحظات آخر، آرزوی خوردن روغن زیتون داشت.
الله تعالی به دو فرشته دستور میدهد که یکی نزد یهودی برود و در تالابی که در خانهاش وجود دارد، ماهی بیندازد تا یهودی قبل از مردن، ماهی را صید نموده و بخورد و خواستهاش قبل از مرگ برآورده شود.
به فرشته دیگر دستور میدهد که در فلان شهر، مسلمانی نزدیک جان دادن است و دوست دارد قبل از مردن، روغن زیتون بخورد و در داخل خانهی او روغن زیتون وجود دارد، تو به آنجا برو و ظرف روغن زیتون او را واژگون کن تا روغنها بریزد و از بین برود تا خواستهاش برآورده نشود.
دو فرشته روانهی محلّ مورد نظر میشوند، امّا قبل از رسیدن به آنجا در راه همدیگر را ملاقات کرده و از مسئولیتی که به ایشان محوّل شده است، از یکدیگر میپرسند.
فرشتهی اوّل میگوید: من میروم تا به یک یهودی که نزدیک مردن اوست ماهی بدهم!
فرشتهی دوّم میگوید: من هم میروم تا ظرف روغن زیتون مسلمانی که نزدیک مردن است، را از بین ببرم.
هر دو از این دستور الله تعالی بسیار تعجّب میکنند امّا حسب دستور میروند تا کاری که به ایشان محوّل شده بود را انجام دهند.
هنگامی که برمیگردند به بارگاه الهی عرض میکنند:
یا الله ! ما وظیفهی خود را انجام دادیم امّا حکمت این دستور چه بود؟!
با مسلمانی که تابع فرامین تو بوده چنین نمودی و ظرف روغنش را از بین بردی، امّا کافری که ماهی نداشت، به او ماهی دادی!
الله تعالی ارشاد میفرماید: معاملهی من با کفّار متفاوت است.
از آن جایی که کفّار در دنیا کارهای شایسته انجام میدهند و به دیگران کمک میکنند، من هم جزای کارهای خوب ایشان را در دنیا به ایشان میدهم تا در فردای قیامت از من در مورد کارهای خوب خود هیچ توقّعی نداشته باشند، از طرفی جزای گناهان بسیاری از مسلمانان را نیز در دنیا به ایشان میدهم تا هنگامی که نزد من میآیند، پاک و صاف باشند.
من تمام نیکیهای آن یهودی را در دنیا جبران کردم، امّا قبل از مردنش یک نیکی او بر ذمّهی من باقی بود، لذا با دادن ماهی به او کار خیرش را جبران کرده و خواستهی او را محقّق گردانیدم تا هیچ حسابی نزد من نداشته باشد.
از آن طرف به بندهی مسلمانم بیماری دادم تا کفّارهی گناهانش شود، امّا او در حالی داشت نزد من میآمد که هنوز یک گناه بر ذمّهاش باقی مانده بود، لذا من با بر آورده نساختن خواستهاش گناهش را بخشیدم.
منبع: جواهر پاره
برگرفته از کتاب به سوی آرامش از حکیم الامت مولانا اشرف علی تهانوی رحمة الله علیه